loading...
پنجمی های رازی
پيغام مدير سايت

سلام به خدا دارم از ناراحتی می‌میرم می‌دونین چرا چون که شما گل ها یک زحمت کوچولو موچولو به خودتون نمی‌دین یه نظر برای من بزارید معلوم شد که هیچ کس من رو دوست نداره!!!!!! نه تنها کسی از من خوشش نمی‌آید بلکه از وب ام هم خوشش نمی‌آید. باشه حالا که اینجوری شد من هم قهر ام تا وقتی که بیام و ببینم که واسم نظر گذاشتید. هر روز سر می‌زنم به وب ام اگه نظر گذاشتید من هم مطلب می‌زارم

زهرا نجفی بازدید : 16 پنجشنبه 12 بهمن 1391 نظرات (0)

فهرصت سوره هایی که نام ابراهیم در آن ذکر شده:بقره،آل عمران،نساء،انعام،توبه، هود، یوسف،ابراهیم، حجر، نحل، مریم ،انبیاء، حج ،شعراء، عنکبوت ،احزاب، صافات، ص، شوری، زخرف، ذارایات،نجم، حدید، ممتحنه، اعلیحضرت ابراهیم علیه السلام در میان همه انبیاء داستان جالب و قابل تأمل دارد. در روایات  معصومینعلیهم السلام آمده است كه آن حضرت در زمان نمرود، یكی از حاكمان ظالم و  مستبد، زاده شده است.منجمان گفتند: برای نمرود آورده شده است كه در این سال فرزندی زاده خواهد شد كه تاج و تخت، یال وكوپال، جلال و جبروت تو را به خاك مذلّت خواهد كوفت. نمرود برای پیشگیری از خطر، دستور داد تا همه فرزندان پسر را كه از در آن سال زاده می شود، نابود نماید. بدین منظور برای هر زن حامله ای خبرچینی گماشت تا از تولّد فرزند پسر او، حكومت را مطّلع نماید. مادر حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام وضع حمل از شهر خارج شد و در غاری دور افتاده حضرت ابراهیم را به دنیا آورد. حضرت ابراهیم مدت چند سال در آن غار مخفی بود تا به سن نوجوانی رسید و این زمانی بود كه آن حضرت با گوشه ها و زوایای دنیای ناشناخته رسالت ارتباط برقرار می كرد و بارقه هایی از الهام الهی بر قلب مبارك او می تابید. حضرت ابراهیم از غار خارج می شود و به میان قوم خود باز می گردد. حضرت ابراهیم عمویی داشته، كه در قرآن از او به نام آذر و به عنوان پدر او یاد شده است. آذر مردی مشرك و بت پرست بوده است و هیچ گاه جانب حمایت از حضرت ابراهیم را نگرفته است. در اینجا لازم است كه به مسئله ای مهم اشاره شود. آن مسأله این است كه یكی از اعتقادات ما پیروان ائمه معصومین علیهم السلام این است كه انبیاء و امامان از پدر و مادری كافر و مشرك زاده نشده اند. بلكه والدین آنها  موحّد و مؤمن به روز جزا و پیرو پیامبران الهی بوده اند.بنابراین چگونه باید این مسئله را كه از آذر به عنوان پدر حضرت ابراهیم یاد شده است، حل نموده در جواب این مسأله دو جواب ارائه می نمائیم. اول ـ اعراب، بسیاری اوقات از عمو، مخصوصاً اگر بزرگتر از پدر شخص باشد و متكفل و نان آور خانواده باشد، به عنوان پدر یاد می كند. لذا از آذر در قرآن به عنوان پدر یاد كرده است با اینكه نام پدر او تارح بوده است.

دوم ـ در قرآن بعضاً آیاتی وجود دارد كه كه از ظاهر لفظ آن نمی توان معنای واقعی آن را به دست آورد. مثلاً

در یكی از آیات قرآن آمده است: « خداوند بر عرش نشسته است » اما پرواضح است كه نشستن، كار موجودات مادی وهر موجود مادی نیز مركب است. هر چیزی كه مركب باشد محتاج است و همه می دانیم كه خداوند بزرگ نه محتاج و نه مركب و نه ماده است. پس این آیه باید معنای دیگری داشته باشد. آن آیه كه آذر را پدر حضرت ابراهیم معرفی می كند، نیز از همین گونه آیات است. برای فهم این گونه آیات ما راهی جز مراجعه به بیانات نورانی ائمه معصومین علیهم السلام نداریم. زیرا مفسّرین و مبیّنین حقیقی قرآن غیر از امامان كسی دیگر نمی باشد و زمانی كه به بیان و كلام نورانی آن بزرگواران مراجعه می كنیم، می بینیم كه در روایات از آذر، به عنوان حضرت ابراهیم یاد شده، نه پدر او. حضرت ابراهیم تنها پیامبری است كه خداوند از او به عنوان، « خلیل » یاد میكند. خلیل یعنی دوست، آن هم یك نوع خاصی از دوستی به گونه ای كه هیچ گونه پرده ای میان دو دوست واسطه نباشد و آنها هر لحظه كه اراده نمایند، در اختیار هم باشند. به همین دلیل است كه حضرت ابراهیم در هیچ جایی و در یچ لحظه ای خود را تنها احساس نمی كند. بنابراین یكه و تنها در مقابل عالم كفر می ایستد و از هیچ پیامدی هم نمی هراسد. اولین موضع گیری حضرت ابراهیم در برابر كفار، شكستن بتها است كه او را به عنوان « بت شكن » تاریخ معروف می كند. در روزی كه همه مردم برای جشن به بیابان و صحرا رفته بودند، آن حضرت به درون بتخانه می رود و همه بتها را میشكند. آن گاه تبر را به دوش بت بزرگ بتخانه می گذارد و به خانه باز میگردد. بعد از جشن مردم به منازلشان باز می گردند. روز بعد كه برای عبادت به بتخانه می روند، با منظره ای عجیب روبه رو می شوند. همه بتها شكسته شده است و تبر بر دوش بت بزرگ جاخوش كرده است. اینجاست كه اواین جرقه در ذهن مردم زده می شود و این سئوال در ذهن آنها جاری می گردد كه آیا بت بزرگ بتها را شكسته است؟ اگر بله، به چه دلیل؟ و اگر نه، چرا تبر بر دوش اوست و او تنها سالم مانده است؟ كاهنان می گویند: كسی این بتها را شكسته است. پرس و جو برای یافتن شكننده بتها شروع می شود. كسی می گوید: ابراهیم در مراسم جشن همراه ما نبوده است. دیگری حرف او را    تأیید می كند و می گوید: آری! او گفت كه مریض است و نمی تواند به جشن بیاید. حضرت ابراهیم را آوردند و از او پرسیدند: آیا تو بتها راشكسته ای؟ حضرت می فرماید: از بت بزرگ بپرسید. تبر بر دوش اوست. او شكسته است! كاهنان می گویند: بت نمی تواند این كار را بكند. حضرت می فرماید: چیزی كه نمی تواند كاری انجام دهد آیا لایق پرستش و عذر و التماس می باشد؟ در اینجا دومین جرقه در ذهن گروهی از مردم كه دو دل شده بودند، زده می شود و با این سئوال مواجه می شوند كه به راستی آیا سزاوار بوده است كه ما از موجوداتی خواهش و تمنّا می كردیم كه قدرت حفاظت از خود را ندارند و آن قدر زبون و حقیر و بی اراده هستند كه توان دفاع از خود را ندارند؟ و ....

به این ترتیب گروهی از مردم، بت پرستی را رها و به حضرت ابراهیم ایمان آوردند. در اینجا سئوالی مطرح می شود كه با وجود اینكه حضرت ابراهیم بتها را شكسته بود، اما فرمود: بت بزرگ این كار را كرده است و این البته دروغ و خلاف عصمت انبیاء است. لذا چگونه به این سؤال باید پاسخ داد؟ برای پاسخ به این سؤال، ذكر این نكته ضروری است كه ما در محاورت روزمره خود به انواع گوناگونی صحبت می كنیم. مثلاً می گوییم، سؤال می كنیم و پاسخ می دهیم. مثلاً شما كار بزرگی انجام داده اید و این كار بزرگ و صحیح، تبعات گوناگونی به دنبال دارد. شما نمی خواهید كه تبعات آن كار نتیجه دهد و آنچه را می خواستید به ظهور برسانید. اینجاست كه در برابر سوالات مردم، كار انجام شده را بر دوش كس یا كسانی كه نزد مردم دارای احترام هستند می گذارید تا بدین وسیله هم به مقصود برسید و هم مردم را به اشتباهاتشان واقف نمائید. كار حضرت ابراهیم هم از همین قسم امور بود. این نه تنها دروغ نیست بلكه یك عمل كاملاً صحیح است. زیرا موجب شد تا گروه كثیری از مردم ناآگاه به سوی حق تمایل پیدا كرده و هدایت و  موحّد شوند. حضرت ابراهیم را به جرم شكستن بتها و اهانت به مقدسات خرافی بازداشت، و در دادگاهی او را محكوم به سوزانده شدن در میان تلی از هیزم شعله ور مینمایند. به این منظور كوهی از هیزم جمع كردند و آتش روشن شد. دمای آتش به حدی است كه كسی را یارای نزدیكی به اطراف آن نیست.  منجنیقی را حاضر كردند. حضرت ابراهیم علیه السلام را در میان آن نشانده و به میان آتش پرتاب کردند. اما خداوند قادر متعال در هیچ لحظه وآنی دوستان و بندگان مخلص خود را تنها نمی گذارد. مخصوصاً اگر آن بنده مخلص، پیامبر او باشد. خداوند همیشه آنها را مشمول لطف لایتناهی خود قرار می دهد. حضرت حق جل و علا، به یاری حضرت ابراهیم می شتابد و او را بشارت به گلستان می دهد. با امری الهی، خطاب به آتش می فرماید: « ای آتش برای ابراهیم چون گلستانی روح افزا، لذّت ناك و فرح بخش باش ». با كمال ناباوری همه مردم ـ اعم از موحّدین و كفّار ـ مشاهده می كنند كه آن آتش كه تا لحظه ای قبل از فاصله دور نیز موجب سوزاندن می شد، اینك تبدیل به گلستانی شده است و ابراهیم در كمال خوشی و راحتی در سایه درختان نشسته است. وقتی مردم با این اعجاز رو به رو می شوند، نوری دیگر در قلب و اذهان خفته آنها نمایان می شود كه ابراهیم تنها نیست. آری ابراهیم تنها نیست. قدرتی ماورای قدرتهای عادی او را حمایت می كند. قدرتی كه نه در توان نمرود است و نه در توان آذر و نه در توان بتها كه در كمال ذلت و خواری تن به شكسته شدن دادند. اینجا بود كه گروهی دیگر به عظمت و جلال خداوند بزرگ مؤمن شدند و به دوستداران و پیروان حضرت ابراهیم افزوده شد. همانگونه كه قبلاً گفته شد یكی از كارهای مهم حضرت ابراهیم، خلق سؤال در اذهان خفته و انحراف یافته كسانی بود كه دل و دین به غیر از خداوند متعال سپرده بودند. سئوالات حضرت ابراهیم به گونه ای بود كه تا بن استخوان آنها را می سوزاند و راهی جز ترك دین خرافی و گرویدن به دین حق برای آنها باقی نمی گذاشت.

برای این منظور آن حضرت گاهی خود را متمایل و متظاهر به دین آنها نشان می داد و بعد سؤالی را طرح می نمود و بدین وسیله « ماه پرستان » و گاهی دیگر نیز در كیش « خورشید پرستان » با طلوع زهره، ماه و خورشید، به همراه پیروان آنها تظاهر به عبادت آنها می كرد و به محض غروب آنها، می فرمود: من چیزی را كه غروب می كند، شایسته پرستش نمی دانم. زیرا آنكه شایسته پرستش است، هیچ گاه غروب نمی كند تا دوباره زاده شود. وقتی مردم با این سؤال مواجه می شدند، برای اولین بار برای آنها طلوع و غروب خدایشان مطرح می شد و البته طلوع و غروب دلیل بودن و نبودن نبود. همان گونه كه خودشان روزی زاده می شدند و روزی دیگر می مردند و خدایی كه در گرو زاده شدن و مردن باشد، به درد خدایی نمی خورد. زیرا فرقی با خودشان ندارد. لذا از دین منحرف خود، روی گردان و به گرد حضرت ابراهیم جمع می شدند. خوب است به سئوالی كه راجع به این قصّه قرآنی مطرح شده است بپردازیم. سؤال این است: زمانی كه حضرت با ماه و زهره و خورشید مواجه می شد، میفرمود: هذا ربی ـ این خدای من است ـ آیا، این گفته حضرت ابراهیم آن چیزی است كه او به آن ایمان و اعتقاد داشت؟ اگر بله، مستلزم شرك است و اگر نه، پس منظور آن حضرت از این گفته چیست؟ در جواب باید گفت: كه حضرت به آنها ایمان نداشت. اما می خواست از این طریق آنها را از عمل و اعتقاد ناصوابشان مطلع نماید. به عبارت بهتر، این كار حضرت ابراهیم نوعی فرض بود و پرواضح است كه فرض، واقعیت را تغییر نمی دهد. مثلاً شما در این لحظه، در گوشه اتاقتان نشسته و مشغول مطالعه میباشید. ناگهان به یاد دوستتان می افتید كه دیروز شما را برای جشن تولد خود دعوت كرده بود. اما شما دعوت او را فراموش كرده بودید. الآن آرزو می كنید كه چقدر خوب بود تا در همین لحظه در جشن حضور داشتید. اگر خوب دقّت كنید، می بینید كه این آرزوی شما یك آرزوی محال است. ولی شما لحظه ای جشن را در ذهن خود تصور می كنید و خود را در جشن فرض می كنید. همان گونه كه ملاحظه شد این تصوّر شما صرفاً یك فرض است و فرض نمی تواند واقعیت را تغییر دهد. قصّه حضرت ابراهیم نیز از همین گونه است.

گفته حضرت ابراهیم به این معنی است كه: فرض می كنیم این « زهره، ماه و خورشید » پرودگار من باشد. پس باید او را عبادت كرد. بعد به قوم مشرك میفرماید: این اشیاء نمی توانند پرودگار باشند. زیرا اوصاف پرودگار حقیقی را ندارند و بعد با شمردن اوصاف پرودگار متعال، آن قوم گمراه را هدایت و مؤمن به خدای كریم می نماید. گفتیم كه حضرت ابراهیم تنها پیامبری است كه خداوند او را « خلیل » خود قرار داده است. راجع به معنی خلیل نیز گفتیم كه نوعی دوستی و محبّت كه هیچ حد و مرز نمی شناسد. این گونه است كه خداوند آتش را برای آن حضرت گلستان می نماید و در همه شدائد و گرفتاریها به او یاری می رساند و او را حفظ می كند. با شدیدترین آزمایشها او را می آزماید و .... نیز گفتیم كه یكی از كارهای جالب توجّه آن حضرت، خلق سؤال بود. این سؤال خلق كردن گاهی نسبت به مردمانی بود كه مشرك بودند و گاهی خود آن حضرت از خدای بزرگ، بعضی سئوالها داشت و بعضی كارها را میخواست. قرآن كریم به چند مورد كه ایجاد سؤال در ذهن مشركان باشد اشاره می كند كه در قسمتهای قبل بیان شد. غیر از آن موارد، به قصه ای دیگر نیز اشاره میفرماید كه عبارت از سؤال حضرت ابراهیم راجع به نحوه زنده شدن مردگان باشد. این سؤال و جواب به نحو بسیار شیرین در قرآن بیان شده است كه با هم آن را مرور می كنیم. حضرت ابراهیم خطاب به خداوند می فرماید: پرودگار من به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده می نمایی؟ خداوند نیز در جواب حضرت ابراهیم به نحو عتاب می فرماید: مگر به زنده گردانیدن مردگان ایمان نداری؟ حضرت ابراهیم نیز می فرماید: ایمان دارم اما می خواهم بدین وسیله ایمانم افزون و قلبم بیشتر آرام بگیرد. خداوند متعال برای برآورده نمودن خواهش پیامبر خلیل خودش می فرماید: چهار پرنده از انواع مختلف را بِكُش. آنگاه قطعه قطعه و با هم مخلوط بنما. سپس آنها را به چهار قسمت تقسیم و در چهار نقطه دور از هم قرار ده. پس از آن هر پرنده را به نام، مورد خطاب قرار داده و صدا كن. حضرت ابراهیم همانگونه كه خداوند متعال فرمودند عمل كرد. پرندگان را صدا زد. به نحو اعجازآسا مشاهده نمود كه اجزاء پرنده مزبور، از اجزاء پرندگان دیگر جدا و با هم جمع می شود و پرنده به شكل اول درمی آید و پرواز می كند. به همین گونه سایر پرندگان نیز یكی پس از دیگری بعد از صدا زدن، زنده می شدند. پرندگان زنده شدند و یكی دیگر از قدرتهای الهی را بر بشر نمایان نمودند. این قصّه بزرگترین دلیل است بر معاد و زنده گردانیدن مردگان در روز بازپسین. در پایان ذكر این نكته الزامی است كه حضرت ابراهیم دومین پیامبر اولوالعزم است و از بزرگترین افتخارات آن حضرت، همین بس كه سه دین توحیدی دیگر را ادیان ابراهیمی می نامند. حضرت ابراهیم كتاب نیز داشته است كه از آن به نام « زبور » یاد شده است
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    سلام يكم كمك كنيد و بگيد كه از چه چيز هايي بيشتر در وب ام استفاده كنم
    از چه نوع داستان‌هايي نخوشتان مي آيد؟
    جه چيزي را از همه بيشتر دوست داريد؟
    در چه چيري مهارت داريد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 24
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 900