loading...
پنجمی های رازی
پيغام مدير سايت

سلام به خدا دارم از ناراحتی می‌میرم می‌دونین چرا چون که شما گل ها یک زحمت کوچولو موچولو به خودتون نمی‌دین یه نظر برای من بزارید معلوم شد که هیچ کس من رو دوست نداره!!!!!! نه تنها کسی از من خوشش نمی‌آید بلکه از وب ام هم خوشش نمی‌آید. باشه حالا که اینجوری شد من هم قهر ام تا وقتی که بیام و ببینم که واسم نظر گذاشتید. هر روز سر می‌زنم به وب ام اگه نظر گذاشتید من هم مطلب می‌زارم

زهرا نجفی بازدید : 7 چهارشنبه 11 بهمن 1391 نظرات (0)

يكي بود يكي نبود. در سالي در يك شهر قحتي شد و سگي در آن شهر به علت قحتي و گرسنگي از آن شهر قصد شهر ديگري كرد و از آن جا بيرون آمد.

در شهر جديد به خانه اي مي‌رفت كه در آن خانه خانم خانه زياد خوراكي ها را نگه نمي‌داشت و آن ها را دور مي‌ريخت. سگ هم از اين شلختگي زن استفاده مي‌كرد و خوراكي هاي جور واجور مي‌خورد ولي هر وقت كه از خانه دور مي‌شد سگ هاي ديگر او را مي‌زدند و او را زخم و زيري مي‌كردند. سگ كه ديگر از رفتار آن ها خسته و خيلي هم عصباني شده بود بالأخره به شهر خود برگشت

سگان شهر خودش از او پرسيدند كه وضع طعام در شهري كه بودي چگونه بود سگ گفت در شهر غربت طعام بسيار است و كت بانوان بسيار غافل، اما عيبش اين است كه هم جنسان بر ما دشمني مي‌كنند و نمي‌گذارند كه يك لقمه ي خوش از گلوي شخص پايين برود.

اميد وارم كه از داستان من خوشتان بيايد. فعلا خدانگهدار
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    سلام يكم كمك كنيد و بگيد كه از چه چيز هايي بيشتر در وب ام استفاده كنم
    از چه نوع داستان‌هايي نخوشتان مي آيد؟
    جه چيزي را از همه بيشتر دوست داريد؟
    در چه چيري مهارت داريد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 24
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 41
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 24
  • بازدید سال : 30
  • بازدید کلی : 912